"دولت دینی" و "حق الناس" ( اصول و فروع "دولتمردی" )
نشست ( نسبت " مشروعیت" با "خدمت")_ هفته دولت _ ۱۳۹۷
بسمالله الرحمن الرحیم
خیلی وقت است که مایل بودم خدمت شما برسم. دوستان فرمودند که در باب بعضی مختصات فلسفه سیاسی و حقوق سیاسی در مرامنامه شیعه، که حکومت امیرالمؤمنین(ع) هست بنده نکاتی را تقدیم کنم. این عنوانی بود که دوستان شما از بنده خواستند و البته عنوان بسیار مهم و شاخصدهنده است، از ازل سیاست تا ابد آن، مسائل اصلی یکی است. از دعوای هابیل و قابیل که بر سر حق و حقوق بود، حقوق مادی و معنوی و این که چه کسی حق چه کاری دارد یا ندارد؟ چه ارادههایی باید یا نباید اِعمال شود در عرصه عمومی ولو دو نفره؛ تا امروز که ما داریم با شما گفتگو میکنیم و تا ابد، تا قیام قیامت این در رأس مسائل سیاسی و اساسی در جامعه بشری بوده و خواهد بود که چه کسانی حق حکمیت و حکومت دارند، چه کسانی و چه ساختاری حق دارد برای بقیه تصمیم بگیرد؟ تصمیمسازی، تصمیمگیری، معیار عزل و نصبها، ملاک امر و نهیها چیست؟ این الزام و التزامهای اجتماعی از کجا میآید؟ و چرا؟ مسئله همیشه یکی است. همه جا یکی است. سخن از حق حاکمیت، حق آمریت و حق طاعت، مشروعیت هم به مفهوم اجتماعی آن که مقبولیت باشد هم به مفهوم اساسیتر و ریشهای آن که حقانیّت باشد. همه اینها به این مسئله مربوط است. همین جایی که الآن من و شما با هم نشستیم و گفتگو میکنیم کجاست؟ لانه جاسوسی و سفارت آمریکا در ایران. از همین ساختمان و در همین محوطه چند دهه بر ایران اِعمال حاکمیت و قدرت میشده، و حکومت واقعی اینجا بوده است. آن کاخ سعدآباد، کاخ مرمر و کاخهای دیگر همه گوش بفرمان اینجا بودند. چه کسی به یک قدرتی اجازه میدهد که از آن طرف دنیا بلند شده و به این طرف، در یک کشور دیگری بر آنها اِعمال حکمرانی کند؟ برایشان تصمیم بگیرید که چه بپوشید، چه نپوشید، چه بخورید و چه نخورید، زبانتان، ادبیاتتان، فرهنگتان، دینتان، حالا جدا از این که نفتتان، منابعتان، ثروتتان، چرا از آن طرف عالم باید بیایند این طرف برای ما تصمیم بگیرند و غارت کنند؟ و ما یکی از این ملتهایی بودیم که اینها مشغول غارت آن بودند و هنوز هم هستند. بنابراین وقتی صحبت از حکومت امیرالمؤمنین(ع) میشود صحبت از یک شخص علیبنابیطالب(ع) نیست، صحبت هزار و چندصد سال پیش نیست، صحبت از یک حکومت عربی نیست، بلکه صحبت از انسان و انسانیت است و مسئله فلسفه سیاست و حقوق اساسی، و علوم سیاسی، ته آن هرچه که هست فراتر از همه تکنیکها و مدلهای اجرایی، که به حسب زمان و مکان و عرف و تجربه و عقل تغییر میکند و آن خیلی مهم نیست هرچه عاقلانهتر حکومت باشد از این جهت به لحاظ فرم اسلامیتر است، اما در محتوا مسئله همانی است که بود و همانی خواهد بود که هست، مسئله یکی است. ویژگیهای حکومت صالح به لحاظ هم اشخاص، هم اوصاف، هم افعال، یعنی چه کسانی با چه شیوههایی و چه رفتاری در حوزه قدرت و ثروت بیایند، حکومت جایی است که برای ثروت و قدرت عمومی و منزلت عمومی تصمیم میگیرد. چه کسانی حق دارند برای بقیه تصمیم بگیرند؟ چه نوع تصمیماتی حق دارند بگیرند و چگونه تصمیم بگیرند؟ این اصل مسئله است. انقلاب اسلامی اگر نتوانسته باشد به این سؤال جواب بدهد نه انقلاب بوده و نه اسلامی! جمهوری اسلامی اگر جهتگیری اساسیاش را بر این مبنا بنا نکند و نکرده باشد نه جمهوری است و نه اسلامی! البته ما در این مسیر گامهای بلندی برداشتهایم و به واقعیت این چهل سال که نگاه میکنیم این ایران، با ایران چهل و چهل و یک سال پیش، از هیچ جهت قابل مقایسه نیست نه به لحاظ پیشرفتهای مادی و نه پیشرفتهای انسانیاش و نه قدرت آن در سطح منطقه و جهان، نه تجربیات استثنایی که خلق کرد برای کل جامعه جهانی، اینها همه واقعاً استثنایی بوده است، حالا نقاط ضعفی هم داریم که آن بخشی که در این 40 سال رفع شد، شد و آن بخشی که نشده شماها در 40 سال بعدی باید آن را اصلاح کنید، نقاط مثبت را باید حفظ کنید و نگذارید از دست شما بربایند، اجازه ندهید انقلابربایی بشود، اجازه ندهید انقلابزدایی شود، ولی این انقلاب هم یک انقلاب بشری است در مسیر حق است ولی چون بشری است خطاپذیر است، معصوم نیست و نبوده، خطاهایی بوده، حالا گذشته از خیانتهایی که کسانی حتی داخل حکومت در این 40 سال کردهاند و باز هم بعضی خواهند کرد، خطاهایی دارد و داشته، قصورها و تقصیرهایی داشته که شما باید تلاش کنید در 40 سال دوم، در یک خیز بلند دیگر به سمت ساختن تمدن جدید اسلامی اینها را حل کنید. منتهی وقتی میتوانید این کار را بکنید که با مبانی مکتبی انقلاب آشنا بشوید و آشنا باشید، کلاهتان را برندارند و دوم این که به نقاط قوت 40 سال گذشته توجه داشته باشید، چهله اول انقلاب، چلهنشینی نخست، که مسیر تاریخ دنیا را واقعاً تغییر داد تا بتوانید نقاط ضعف آن را هم درست بشناسید که در چلهنشینی دوم شما آنها را اصلاح کنید. منتهی معیارها چیست؟ ما در این فرصت، از زبان کتاب و سنت و بویژه منشای سیاسی و مدیریتی و حاکمیتی نکاتی را عرض میکنم.
اصل اول؛ حکومت اسلامی با تعریف اهل بیتی باید دائم اصلاحپذیر و در معرض اصلاح باشد. یعنی خوداصلاحی، نقدپذیری، و گوش باز برای شنیدن سخنان منتقد، امر به معروف و نهی از منکر به عنوان یک واجب شرعی. و مدام خودش را اصلاح کند. در حکومت دینی برخلاف این تصور که وقتی میگوییم حکومت دینی و اسلامی و مقدس، خب حتماً مسئولین آن آدمهای درست و خوبی هستند از آسمان آمدند و افتادند اینها باید بروند بقیه مردم را درست کنند! خیر. مسئولین باید بیش از مردم، خودشان را اصلاح کنند. این اصل اول. اصلاً خدای متعال وقتی که خطاب به رسولالله(ص) میکنند، رسولالله(ص) که دیگر عالیترین سطح انسانیت است و در قله این هِرَم بشری ایستاده و تک است و نظیر ندارد اگر نظیر داشت ایشان دیگر آخرین پیامبر و آخرین خاتمالانبیاء نبود، چون نظیر ندارد آخرین پیامبر است. حتی خداوند به ایشان میفرماید که « وَثِیَابَکَ فَطَهِّرْ وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ» ای پیامبر! جامة خود را پاکیزه بدار و از پلیدیها دوری و پرهیز کن، مراقب خودت باش. بله، معصوم است ولی مگر معصوم برای معصومیتش هزینه ندارد؟ وقتی خداوند به رسول اعظم و خاتم که لطیفترین روح بشری در طول تاریخ از ازل تا ابد است و لذا خاتم و آخر انبیاست، به او میفرماید «وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ» از پلیدیها فاصله بگیر، مراقب باش به خط قرمزها، به پلیدی و نجسیها نزدیک نشوی، نجاستهای روحی، نجاستهای اخلاقی، نجاستهای عملی، مراقب خودت باش. خب حساب بقیه روشن است. وقتی خداوند به مؤمنین، به پاکان، به صالحان، به مصلحان، به عدالتخواهان فرمان میدهد که «یا ایها الذین آمنوا علیکم انفسکم» مراقب خودتان باشید. «علیکم أنفسکم» یعنی خودتان را بپایید، حواستان به خودتان باشد. چون وقتی که آدم مؤمن میشود، انقلابی و مجاهد، و یک قدم از بقیه بیشتر فداکاری میکند بعد ممکن است کمکم به این توهم بیفتد که خب ما که کاردرست هستیم بقیه را درست کنیم! میفرماید که آقای کاردرست! خانم کاردرست! مواظب خودت باش «علیکم أنفسکم» خودتان را بپایید «لَا یَضُرُّکُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ» اگر شما در مسیر باشید و راه را پیدا کرده باشید دیگران هرکاری بکنند خودشان را نابود کردند گمراه میشوند به شما صدمهای نمیزنند تو خودت درست باش، آدم باش، شما به وظایفتان درست عمل کنید این که بقیه چه کار میکنند، ایمان آوردند؟ ایمان نیاوردند؟ این به شما ضرر نمیزند این در عین حال پاسخ بعضی از بهانهگیریهای بعضیها هم هست که میگویند ما که خیلی فداکاری کردیم، بقیه آدم نیستند! محیط خراب است! قدیمها خوب بوده مردم درست بودند الآن خراب هستند! همان قدیمها هم همین را میگفتند. قرآن میفرماید که قدیمها هم هزاران سال زمان انبیاء قبل هم، وقتی به یک عده میگفتند چرا این کار را میکنید؟ آنها هم میگفتند قدیمها آدمها خوب بودند اوضاع عوض شده است! اوضاع همیشه همینطوری است و همینطوری هم بوده است. قابیل هم وقتی هابیل را به قتل میرساند میگوید مجبور شدم، شرایط ایجاب میکرد من مسئول آن نیستم یعنی این کار باید میشده! من هم متأسف هستم، قابیل هم بعدش اظهار تأسف کرده است.
این آیه خیلی آیه مهمی است. حالا خواهم گفت که چه نکاتی از حضرت امیر(ع) در این باب رسیده است. اینهایی که در حکومت هستند، در مسئولیتها هستند، در انقلابها هستند، ولو یک جای کوچکی مدیر هستند، اینها بهانه نیاورند که چون بقیه خراب هستند پس لازم نیست ما هم خیلی درست شویم! دیدید مثلاً یک کسی رشوه گرفته، میگویند چرا رشوه گرفتی؟ میگوید آقا همه گرفتند! اولاً همه نگرفتند چندتا دیگر مثل تو گرفتند. ثانیاً فرض کن همه گرفته باشند به تو چه؟ کجا دلیل و توجیه برای کار تو میشود؟ «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ» اول مواظب خودتان باشید قبل از این که بخواهید بقیه را اصلاح کنید، صالح باش تا بتوانی مصلح باشی، وقتی خودت صالح نیستی مفسدی، میخواهی بقیه را اصلاح کنی؟ مصلحی؟ مگر مصلح میتواند فاسد باشد؟ مصلح باید صالح باشد تا بعد بتواند مصلح باشد، خودش آدم باشد تا بعد بتواند بقیه را کمک کند آدم باشند. آقا ما ضرر میکنیم، خیلیها که در مسیر نیستند این وسط ما میبازیم! این وسط ما که میخواهیم درست عمل کنیم قربانی میشویم. خدا میفرماید نه، « لَا یَضُرُّکُمْ» نه هیچ صدمهای به شما نمیزند. «مَنْ ضَلَّ» هرکس مسیر را گم کرده باشد و در مسیر راه انحرافی رفته باشد «إِذَا اهْتَدَیْتُمْ» اما به یک شرط که شما خودتان راه را پیدا کرده باشید و از مسیر خارج نشده باشید. پس مسئله اول که در همه ابعاد انسانی است ولی در بُعد حکومتی و مدیریتی به مراتب بیشتر است چون با سرنوشت و حقوق و حیات و ممات دیگران مربوط است. یک وقت آدم مسئولیتی ندارد با سرنوشت خودش بازی میکند یک مقداری بیشتر با سرنوشت خانوادهاش، همسایهاش، همکارش و دوستش بازی میکند، ولی یک کسی مسئولیت پیدا میکند با سرنوشت بخشی از مردم، هرچه این قدرت تأثیرگذاری بیشتر میشود مسئولیت، تکلیف، اهمیت، بیشتر میشود خطر آن هم بیشتر میشود. خودسازی بیشتری هم میخواهد. لذا این نکته باید روشن باشد حضرت امیر(ع) میفرماید «مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً» هرکس در هر مسیری در هر اندازهای خودش را جلو بیندازد بخواهد به نحوی امامت، در یک سطحی از سطوح امامت بخواهد امامت و رهبری کند ادعای ریاست میکند «علیه فَلیَبدَأ بِتَعلِیمِ نَفسِهِ» بر اوست که آغاز کند از ادب کردن خودش. اول باید خودت را آدم کنی. در یک تیم فوتبال هم میخواهید کاپیتان یا مربی بشوید اول باید در همان اخلاق ورزشی در همان حوزه باید از بقیه سر باشی تا بتوانی سرِ بقیه باشی. باید از بقیه سر باشی و الا تو چرا سرِ بقیه باشی و تو جلو بیفتی. این یک اصل مهم است که حضرت امیر(ع) میفرمایند که هرکس هر جا در هر اندازهای میخواهد رهبری کند، مدیریت کند، امامت کند، «علیه فَلیَبدَأ بِتَعلِیمِ نَفسِهِ قَبلَ تَعلیمِ غَیرِه» قبل از این که بخواهد بقیه را تربیت و آدم کند اول باید خودش را آدم کند.
بعد شرط بعدی؛ فرمودند شرط آدم کردن سخنرانی نیست همه بلدند حرفهای خوب خوب بزنند، آدمهای بد هم خوب حرف میزنند، جنایتکار و جلاد هستند مثل شهید حرف میزنند. شما یک آدم در دنیا نمیبینید که یک جنایتکار در تاریخ نمیبینید که بد حرف زده باشد، بروید نطقهای آنان را بخوانید، سخنرانیهای شاه را ببینید، سخنرانیها صدام، سخنرانیهای رئیس جمهورهای آمریکا، نخستوزیرهای انگلیس، رئیسهای رژیمهای صهیونیستی، رئیس جمهورهای فرانسه؛ پس در این صد سال این جنایتها را در دنیا چه کسانی کردند اگر شما نکردید؟ همان هیتلر. میدانید هیتلر معلم نبود اصلاً نظامی نبود، یکی از لطیفترین کارها را داشت معلم بود، نویسنده بود، همان کتابش را ببینید چقدر قشنگ حرف میزند.
حضرت امیر(ع) میفرمایند 1) آنهایی که در حکومت و مسئولیتها میآیند باید از بقیه مردم به خودشان سختگیرتر باشند باید از بقیه آدمتر باشی، تو باید فداکارتر باشی، باید عالمتر و متخصصتر باشی، باید دیندارتر و متقیتر باشی. وسوسه پول و زور و شهوت و شهرت در تو باید کمتر و دیرتر از بقیه مردم اثر کند. یعنی کسانی در حکومت اسلامی و دینی حق دارند مسئولیتهای بالا و بالا و بالاتر را بپذیرند که از بقیه بیشتر و بیشتر و بیشتر در علم و عمل جلوتر باشند و بر خودشان سختگیرتر. یعنی هرچه بالاتر میرود باید پاکتر، فداکارتر، شجاعتر باشد. بعد فرمودند قبل از این که بقیه را هدایت بکنید اول خودت را هدایت کن آن هم فرمودند به سخنرانی و قلم و قشنگ حرف زدن نیست «و لیَکُن تأدیبُهُ بسِیرَتِهِ قَبلَ تأدیبِهِ بلِسانِهِ،» قبل از این که بقیه را با زبان و رسانه بخواهید تربیت کنید با رفتار و سبک مدیریت و سبک زندگیتان بقیه را تربیت کنید. یعنی یک کاری کنید وقتی مردم به سبک مدیریت و سبک زندگیتان نگاه میکنند از آن درس بگیرند و بفهمند که ما کجا این کجا؟ در معنویات، نه در مادیات. در مادیات برعکس. در حکومت دینی هرچه بالاتر بروید باید مادیات کم تر باشد و در معنویات باید بیشتر باشد. و فرمودند خودتان را قبل از دیگران زیر ذرهبین قرار بدهید یعنی اصلاح حکومتیها از اصلاح مردم و جامعه واجبتر است. دوم با سخنرانی و بیانیه و قطعنامه و کلمههای قشنگ نه؛ « بسِیرَتِهِ» با روش، با کارکرد و عملکرد. الآن در همین انقلاب در این 40 سال گذشته، مخصوصاً دهه 60، هرکس برای ما و نسل ما الگو شد غالباً بخاطر سخنرانیهایش نبود بلکه بخاطر عملش بود. استاد علیبنابیطالب(ع) یعنی پیامبر اکرم(ص) مکرر این فرمایش را میفرمودند و خودشان هم اهل عمل بودند. پیامبر(ص) فرمودند «واعبد الله الذی إلیه تُرجع» فقط بندگی آن کسی را بکنید که به سوی او بازخواهید گشت، حساب کتابتان، سروکارتان فقط با اوست. شما را دوباره آنجا برمیگردانند. یک چند دههای در این عالم طبیعت هستید اینجا هم در محضر خدا هستید حواستان نیست بعد هم باید برگردید آنجا حساب پس بدهید. پیامبر(ص) فرمود بپرستید و اطاعت و عبادت کنید کسی را که به سوی او و به محضر او برگردانده میشوید، خودتان هم برنمیگردید بلکه دست شما نیست و شما را برمیگردانند.
یا این تعبیر علیبنابیطالب(ع) که فرمودند تعجب میکنم از کسانی که میخواهند بقیه را درست کنند «عَجِبْتُ لِمَنْ یَتَصَدَّى لِصَلاَحِ اَلنَّاسِ وَ نَفْسُهُ أَشَدُّ شَیْءٍ فَسَاداً فَلاَ یُصْلِحُهَا وَ یَتَعَاطَى إِصْلاَحَ غَیْرِهِ» خودشان از بقیه بیشتر مشکل دارند به خودشان آسان میگیرند و به بقیه سخت! همان کارهایی که به بقیه میگویند نکنید همان کارها را خودشان میکنند «وَ یَتَعَاطَى إِصْلاَحَ غَیْرِهِ» مدام میخواهند بقیه را درست کنند و اصلاح کنند بقیه را میخواهند به بهشت برسانند، خودشان میخواهند به جهنم بروند! خب از این قبیل ما خیلی مسائل داریم.
یکی از نتایج ضروریای که از این اصل میگیریم این است که مراقبت نسبت به مسئولین در حکومت اسلامی به شدت واجب است هم خودانتقادی، هم نقد از بیرون. هم خودنظارتی، هم نظارت از بیرون. هم پلیس درون که تقواست، یعنی آدمهای باتربیت و باتقوا را توی حکومت بیاورید نه آدم بیتقوا را. ریاکار نه، صادق و خالص. لذا میفرماید تأدیب دیگران دو جور است: یکی تأدیب به لسان و یکی تأدیب به سیره. تأدیب به لسان را منافقین هم بلد هستند اتفاقاً منافقین بهتر بلد هستند. قرآن میفرماید اینقدر بعضیها قشنگ حرف میزنند که مردم را به اعجاب میاندازند، دهانها آب میافتد، وقتی اینقدر قشنگ حرف میزنند. بعد که نگاه لیزری در سبک مدیریت و حکومتش میکنیم میبینیم تقریباً به هیچ کدام از این حرفها یقین ندارد بلکه قبول ندارد. نظارت بر مسئولین، واجب شرعی است. خودشان هم باید مراقب خودشان باشند. از بیرون هم همینطور.
نمونه دیگر، فرمانی است که حضرت امیر(ع) به اسودبنعتبه یکی از مسئولین و مدیران حکومت امیرالمؤمنین(ع) در بخش امنیتی و نظامی حَلوان است. آنجا فرمودند اما بعد، بعد از حمد خدا و درود بر رسول او و کسانی که بر ما حق داشتند و دارند. دقت کنید ضابطههای دیگر حکومت اسلامی؛ «و إنّ الوالی» والی یعنی مدیر، یعنی مسئول حکومتی، هرکس سطحی از ولایت در اختیار اوست، والی میشود. الآن کسی که مسئول این جلسه و نظم این جلسه است ولیّ امر این جلسه میشود. و اینجا هم اشاره کنم ولایت فقیه، ولایت فقط مسئله رأس حاکمیت نیست منطق حاکم بر حکومت و جامعه دینی است. ولایت فقیه در هر امری است، «فقیه» یعنی چه؟ یعنی متخصص، یعنی کسی که علم او سطحی نیست. آگاهیاش عمیق و اجتهادی و متفکرانه است، عوامانه نیست، این میشود فقیه. فقیه در دین خدا، همین فقیه مصطلحی است که همه ما میشناسیم. اما در هر کاری فقیه همان کار ولایت دارد. ولایت فقیه، یعنی در رأس حکومت کسی باشد که فقاهت و عدالت داشته باشد ولی فقط رأس حکومت کافی نیست چون ولایت فقیه حکومت یک نفره که نیست، یک سیستم و یک دستگاه است، هرکس در هر جای حکومت هست، درست سر جای خودش نشسته باشد، این میشود نظام ولایت فقیهی. یعنی سدسازی میکنی، فقیه در سدسازی آنجا باید ولایت داشته باشد عادل هم باشد، فقیه هم در رشته خودش باشد. در امور خانهداری آن کس که خانهداری بلد است ولایت اوست، او فقیه در خانهداری است هم فرم و هم محتوای آن، او ولایت دارد. ولایت فقیه یک منطق حکومت است. یعنی حکومت فقه، و عدالت. یعنی به لحاظ نظری فقیه و عمیق باشد به لحاظ عملی ملتزم و عادل در هر کاری باشد. ماشین حرکت میکند راننده از بین همه کسانی که وارد اتوبوس میشود چه کسی حق دارد ولی فقیه اتوبوس باشد، چه کسی بر بقیه ولایت دارد که تصمیم بگیرد چه زمانی اتوبوس حرکت کند؟ کجا بایستد؟ با چه سرعتی برود؟ آن راننده که از بقیه در این رشته فقیهتر است و عادل است به این معنا که امتحان شده که این آدم قصد کشتن بقیه را ندارد واقعاً قصد این را دارد که مردم را به مقصد برساند. در عین حال، نظارت هم بر او میشود. تمام مسافران و تمام مردم ناظر هستند. اگر دیدند این آقایی که دارد راننده میکند مثل این که خوابش برده و وسطهای آن گیج میزند هی میرود توی خاکی، توی جدول، نکند مست است؟ نکند عقل او پریده؟ نکند خوابش میآید؟ نکند میخواهد ما را بکشد؟ نکند میخواهد خودکشی کند ما را هم با خودش بکشد؟ خب اینجا نظارت واجب است و همه حق دارند بروند آنجا بگویند آقا چه کار داری میکنی؟ چرا داری اینطوری رانندگی میکنی؟ او هم باید جواب بدهد. آقا اینجا دستانداز است شما آنجا نشستی نمیبینی من این جلو دارم میبینم من مسیر را هزار بار رفتم من اینجا باید این پیچ و تاب را بخورم و الا رد نمیشویم. میگویند اگر اینطوری است خیلی خب. عادل هستی، عاقل هم هستی، ولایت همچنان داری. برو عیبی ندارد فقط مراقب باش. یک وقتی میبینند که جواب نمیدهد میگوید همینی که هست، مستبد است، دیکتاتور است، یا میبینند که جوابهای نامعقول میدهد آنجا باید جلوی او را بگیرند و بگویند که بزن کنار! شما دیگر راننده نیستی و بر ما دیگر ولایت نداری. این اصل اسلامی – شیعی است. از شخص ولیّ فقیه در رأس حکومت تا تمام مسئولین تا پایین. پس ببینید ولایت فقیه، ولایت فقه است، ولایت عدل است نه ولایت شخص. اگر شخص، از مسیر فقاهت و عدالت خارج شود ذرهای ولایت ندارد. اصلاً ولایت فقیه، ولایت شخص حقیقی نیست ولایت شخص حقوقی است. منتهی آن شخصیت حقوقی چرا در اختیار اوست؟ به خاطر شخصیت حقیقیاش. یک صلاحیتهایی پیدا کرده است که در دیگری نیست، همه در حدی همینطور است. پس این ولایت فقیه یک سیستم در تمام مراتب است. حضرت امیر(ع) به او میفرماید «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْوَالِیَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ» مراقب باش نحوه درست ولایت و اِعمال ولایت و حکومت اینطوری است که کسی که دارد تصمیمگیری در هر سطحی از جامعه دینی و بشری میکند مراقب باشد که اختلاف هواه نداشته باشد. اختلاف هواه، یعنی هر وقت هر طوری دلش بخواهد تصمیم بگیرد حرف بزند. یعنی حکومت دینی، یک حکومت دلم میخواهد نیست، او میخواهد استبداد. دلت غلط کرده که میخواهد مگر ما تابع دل تو هستیم؟ مگر ما تابع خواستههای تو هستیم. دلم میخواهد اینطوری رانندگی کنم، دلت بیجا کرده است جان ما دست توست مگر تو حق داری هر کاری دلت بخواهد بکنی. فرمودند که والی، ولیّ، مدیران، تصمیمسازان جمعی، اگر اینطوری باشد که حساب و کتابی بر تصمیمهایش حاکم نباشد معلم نباشد که ملاک تو چیست که اینجا این کار را میکنی آنجا این کار را میکنی؟ یک وقت این را میگویی، یک وقت آن را میگویی؟ با چه حسابی؟ «اخْتَلَفَ هَوَاهُ» وقتی که هواه او مختلف است و اختلاف دارد نظرش راجع به مردم متفاوت است، عدالت و برابری را رعایت نمیکند، هر وقت با هرکسی هر جوری دلش میخواهد امتیاز میدهد یا نمیدهد چه میشود؟ «مَنَعَهُ ذَلِکَ کَثِیراً مِنَ الْعَدْلِ» ممکن است گاهی هم به عدالت رفتار کند اما بخش معظم و سهم بزرگی از عدالت از دست گذاشته است. چون ملاک تو این نیست که چه کسی چه حقی دارد، چه استحقاقی هست، ملاک تو این است که چه هوس کردهای؟ تا پایینترین مدیر. یک جایی یک مدیری، وکیلی، وزیری، مدیرکلی، اگر احساس بشود که این دارد طبق میل خودش عمل میکند عصبانی شده میخواهد خودش را خالی کند، سر حال سر کیف است بر این اساس دارد تصمیم میگیرد حبّ و بغضهای شخصی دخالت دارد این دیگر مشروعیت ندارد. البته انسان معصوم نیست اما عادل باید باشد اینهایی که برای دیگران تصمیم میگیرند در حد کار خودشان. ببینید عدالت، یک جور نیست که وقتی میگویند عادل، یعنی همه در یک حد، آن هم چسبیده به معصوم! عدالت هر کاری فراخور خودش است. مثلاً میگویند امام جما عت عادل باشد، خب این معنیاش این است که برویم دقت کنیم کلّ زندگیاش را ببینیم آیا این اصلاً گناهی یا خیانتی کرده است یا نه؟ نه؛ عدل، عدالت امام جماعت در یک حد است، میگویند قاضی باید عادل باشد، عدالت قاضی یک جور است، عدالت امام جمعه یک جور است، عدالت ولیّ امر یک جور دیگر است، همه عدالت است اما عدالت هر کاری به حَسَب خودش. راننده عادل با قاضی عادل در یک سطح که نیست او باید در رانندگیاش عادل باشد اما قاضی حکم اعدام ممکن است بخواهد بدهد، او در آن حد باید عادل باشد. پس این هم روشن بشود، چون بعضیها فکر میکنند وقتی میگویی عدالت یعنی همه یک جور هستند و بعد هم مرز بین عادل و معصوم در ذهن بعضیها نیست ولی بالاخره امکان خطا هست. حضرت امیر(ع) فرمودند که اگر جامعه احساس کند در حاکمیت و مدیریت اختلاف هواه وجود دارد یعنی یک نوع بلبشو هست، حساب و کتاب حاکم نیست، «مَنَعَهُ ذَلِکَ کَثِیراً مِنَ الْعَدْلِ» بسیاری از حقوق پایمال میشود. «فَلْیَکُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَکَ» به آن مسئول حکومتیشان فرمودند واجب است مسائل عمومی، مسائل بشری، مسائل مردمی و انسانی پیش تو «فِی الْحَقِّ سَوَاءً» همه را باید برابر ببینی. اصلاً نباید در چهره او نگاه کنی که او را میشناسی یا نه؟ سابقهای از او داری یانه؟ همه را باید یک جور ببینی، و در مورد همه باید یک جور تصمیم بگیری، مگر این که حقوق و شرایطشان با هم، وظایفشان با هم برابر باشد، آن وقت باید متفاوت باشد، وظیفه یک کودک 8 ساله با وظایف یک پیرمرد که مساوی نیست، اینجا تفاوت هست اما تفاوت بخاطر شخص نیست، بخاطر سن و موقعیت و شرایط است. بعد فرمودند که «فَإِنَّهُ لَیْسَ فِی الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ» ممکن است گاهی در ذهنتان بیاید که عدالت سخت است یا ما یک هزینهای میدهیم که اینجا عدالت را اجرا بکنیم خیلی اتفاق مهمی نمیافتد حالا اگر آنطوری عمل نمیکردیم اینطوری عمل میکردیم مثلاً چه فرقی میکرد؟! گاهی برای افراد پیش میآید میگویند حالا به جای این که به او میدادی به این میدادی چه میشد؟ بالاخره که یکی باید میآمد؟ میفرماید این حرف را اصلاً نزنید. هیچ سهمی از بیعدالتی، جای هیچ بخشی از عدالت را نمیتواند بگیرد. خلأ عدالت را بیعدالتی نمیتواند پر کند. «لَیْسَ فِی الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ» باید وضع مردم درباره حقوقی که دارند پیش تو یکسان باشد. ستم کردن جایگزین عدالتورزیدن نمیشود. نگو این نشد حالا آنطوری! یا این است یا هیچ. مگر نتوانی. در توانستن بحث دیگری است، یا صحبت از نخواستن است و ندانستن است. دیگر حضرت امیر(ع) در مورد حکومت دینی و صالح چه فرمودند؟ «فَاجْتَنِبْ مَا تُنْکِرُ أَمْثَالَهُ» فرمودند از هر کاری که خودت میدانی نارواست، و نمونههای مشابه آن را منکر میدانی و انکار میکنی پرهیز کن. یعنی نکند که یک تصمیم، یک امضاء کردن، یک چیزی که به ذهنت میآید که این درست نیست ولی میگویی حالا ولش کن این هم یکی است، از این تصمیمها زیاد بوده است! فرمودند این نباید باشد. زیرا یک خطای عمدی یک خیانت است، نگو با هم مساوی است، حق و غیر حق، عدل و غیر عدل! مساوی نیست، اصلاً تفاوت حکومت الهی با غیر الهی همین است. حکومت مادی میگوید مساوی است، حاکم در حکومت الهی حق ندارد بگوید مساوی است. هیچ بخشی از عدل با هیچ بخشی از جور مساوی نیست. و قابل جایگزینی نیست. «فَاجْتَنِبْ» فرمودند دست و پایت را جمع کن، مراقب باشد. اینجا خط قرمز است.
اصل بعدی؛ در حکومت اسلامی علوی هرکس هر جا مسئول است باید با تمام ظرفیت مایهگذاری کند. به خودش نباید رحم کند. تعبیر حضرت امیر(ع) این است: «وَ ابْتَذِلْ نَفْسَکَ فِیمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْکَ» بذل نفس، یعنی از جانت مایه بگذار، از خودت مایه بگذار، تلاش حداکثری برای خلق و برای مردم. بخصوص محرومین و فقرا و مظلومین. «ابْتَذِلْ نَفْسَکَ» یعنی بذل جان کن، اینقدر کار کن تا بیفتی و بیهوش شوی. ما از این آدمها در دهه 60 دیدیم، هم در مدیران خیلی دیدیم، هم در جنگ دیدیم، در انقلاب دیدیم، من کسانی را دیدم که زمان جنگ از بس کار میکردندو کم میخوابیدند در همان مسیر راه رفتن خدا شاهد است چرت میزدند. ما داشتیم میرفتیم جلو، نصفه شب، شب، از بس خسته بود این میگفت من دیگر نمیتوانم بیدار باشم من توی راه میخوابم تو فقط مواظب باش که من از مسیر بیرون نروم. من پشت سر این، مواظب بود که این... چون واقعاً خواب نرود، اینطوری میکردم که مثلاً یک کم به راست، یک کم به چپ! واقعاً بعضی از بچهها اینطوری بودند. کم میخوردند، کم میخوابیدند، زیاد کار میکردند برای هدف. و برای مردم هم نبود برای خدا بود. «رَاجِیاً ثَوَابَهُ وَ مُتَخَوِّفاً عِقَابَهُ» سروکارتان هم فقط با خدا باشد یعنی حساب و کتاب فقط با او. برای مردم بذل نفس کنید با تمام وجود فداکاری کنید اما هدفتان چیست «رَاجِیاً ثَوَابَهُ» تنها به پاداش خداوند امیدوار باشید «وَ مُتَخَوِّفاً عِقَابَهُ» و نگران باشید از توبیخ و عذاب الهی. برای مردم نوکری کن ولی از مردم متعاقباً چیزی نخواه. به مردم خدمت کن اما برای مردم کار نکن، برای خدا کار کن. این هم تعبیر دیگر حضرت امیر(ع). بعد فرمودند که ممکن است یک وقت به ذهنتان بیاید که چقدر زحمت؟ چقدر تلاش؟ ما سهممان را ادا کردیم، حالا نوبت بخور بخور و بخور بخواب ماست! حضرت امیر(ع) فرمودند مؤمن اینطور حرف نمیزند تا در دنیا هستید در خطر و در جهاد هستید. خواب برای بعد از این عالم است. خواب نه، تازه آنجا بیدار میشویم. پیامبر(ص) فرمودند: «الناس نیام» مردم خوابند «اذا ماتوا انتبهوا» وقتی میمیرند تازه بیدار میشوند. لذا عالم بعد، اتفاقاً عالم بیداری است نه خواب. منتهی حضرت امیر(ع) میفرمایند دنیا جای راحتی نیست. اصلاً راحتی در دنیا خلق نشده است. اینجا باید مدام برای رشد تلاش کنید، رشد خودتان و رشد دیگران. حضرت امیر(ع) فرمود: «ابْتَذِلْ نَفْسَکَ» جانتان را بذل کنید به خودتان رحم نکنید، «فِیمَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْکَ» در چه مسیری؟ در مسیر آنچه خداوند خواسته و فرمان داده، نه هر کاری که خودتان دلتان میخواهد. چون دیدیم که آدمهایی هم هستند که آنها هم بذل جان و فداکاری میکنند ولی در راه خدا و حق و عدل نیست در راه منافع خودش هست. یعنی این خیلی پرتلاش است ولی برای این که رئیس شود! به قدرت و ثروت برسد، آن فایدهای ندارد. حضرت امیر(ع) میفرمایند دارید یک چیز باقی را فدای یک چیز فانی میکنید چون کل دنیا نابود میشود چند ده سال در این عالم بیشتر نیستید قدرت و سیاست و لذتهایش همه موقت است، ولی آن چیزی که برای حق انجام میدهی، چون به حق وصل میشود و چون حق باقی است، و نابود نمیشود هرچه برای حق بکنید تا ابد باقی است نابود نمیشود برایتان میماند. حضرت امیر(ع) میفرماید همه کارهایتان را به خدا وصل کنید تا ابدی شوید. چون فقط خدا ابدی است، ایشان میفرمایند هرچه خودتان میخورید و مصرف میکنید نابود میشود بعد میروید دستشویی و تمام! اما هرچه که برای حق میفرستید و انجام میدهید حتی خوردنتان، یک جوری به حق آن را وصل کنید، انگیزهتان را درست کنید، مسیرش را درست کن فرمودند آنها نابود نمیشود تا ابد با شما و برای شما خواهد ماند. فرمودند آن پولی که به دیگران میدهی و فکر میکنی از دست دادی آن برای تو ماند و آن را به دست آوردی. آن پولی که خودت خرج میکنی و میخوری از دست میرود چون مصرف میشود. آن چیزی را که به دیگران میدهی میماند. ما آدمهایی را دیدیم که به این حرفها واقعاً ایمان و یقین داشتند امثال بنده طوطیوار جوگیر میشدیم ولی اینها واقعاً یقین داشتند من اینها را دیدم. اصلاً روی ساعت، اینها دقایقشان برنامهریزی داشتند که چه کار کنند یک دقیقه دیگر از الآن دوتا کار، دوتا عمل صالح بیشتر کرده باشند. «وَ اعْلَمْ أَنَّ الدُّنْیَا دَارُ بَلِیَّةٍ» دنیا جای استراحت و خوشی نیست اصلاً ما را اینجا برای خوشگذرانی نیاوردهاند. بله، خوشی هم حق ماست، باید خوشی هم داشته باشیم. حضرت امیر(ع) میفرمایند یکی از عبادات بزرگ شاید کردن بقیه است، ادخال سرور، هرکس تعداد بیشتری را شاد کند، بخنداند و به آنها آرامش بدهد به خداوند نزدیکتر است اما هدف از آمدن به اینجا عیاشی و عیش نیست. پس اینجا برای چه است؟ «وَ اعْلَمْ» ای انسان بدان، حواست باشد «أَنَّ الدُّنْیَا دَارُ بَلِیَّةٍ» اینجا آزمایشگاه است "دار بلیه"؛ یعنی آزمایشگاه. اینجا سالن امتحانات است، کل این 50- 60 سال یک امتحان است. هر روز آن هم یک ثانیه از آن امتحان بزرگ است. و نمره را هم خودت به خودت میدهی. فرمودند دنیا دار بلیه؛ دنیا سرای گرفتاری است، سرای آزمایش است. این که فرمودند بعضیهایتان مدام گیج میشوید و اعتراض میکنید که آقا اینجا چه وضعی است، فکر میکنید که اینجا آمدید برای خوشی، بعد میگویید چطوری است که هر روز یک گرفتاری میآید؟ یک روز بدون گرفتاری نیست، یا مریضی است یا فقر است یا دعواست یا سوء تفاهم است یا زلزله است، اصلاً امیر(ع) میفرمایند اصلاً اینجا را برای همین ساختند، حواست نیست، گیجی! تو باید این وسط پخته شوی. توی شرایط مختلف قرار بگیری که در هر شرایطی آدمی یا آدم نیستی؟ فقیر میشوی انسان باش، آدم باش، آدم فقیر. ثروتمند میشوی آدم باش. رئیس میشوی آدم باش، حاکم میشوی آدم باش، محکوم میشوی آدم باش به وظایفت در آن شرایط درست عمل کن. این فرمایش حضرت امیر(ع) است، فرمودند حالا توی حکومت میآیی، ما همهاش از یک مشکل درمیآییم میرویم تو یک مشکل دیگر؛ 40 سال است هی میگویند لحظات حساس کنونی ! شرایط حساس کنونی! خب بس است دیگر، حساس کنونی، تا کی کنونی است؟ حضرت امیر(ع) میفرمایند تا آخر همینطور است تا هر لحظهای که در این دنیایی، هر لحظه شرایط حساس کنونی است! یک راننده در گردنه دارد رانندگی میکند از همان اولی که مینشیند میگوییم آقا مراقب باش لحظات حساس کنونی را مواظب باش. مثلاً از تهران به مشهد میرود، ده کیلومتر بعد چشمانش سنگین میشود میخواهد چرت بزند تق میزند به جایی، میگوییم آقاجان مواظب باش شرایط حساس کنونی است. باز از خواب میپرد راه میافتد باز یک کم جلوتر میرود، سمنان. باز دوباره شرایط حساس کنونی است، ای آقا تا کی شرایط حساس کنونی است پدر ما را درآوردی که! آقا جان تا تو پشت فرمان نشستی هر لحظه شرایط حساس کنونی است برای این که یک لحظه کافی است کافی است یک لحظه چرت بزنی و بگویی دیگر شرایط حساس نیست ته درّه رفتی و بقیه را هم با خودت بردی. از لحظهای که پشت ماشین نشستی تا لحظهای که از پشت ماشین بیرون میآیید لحظه حساس کنونی است. بعد که بیرون آمدی لحظات حساس بعد از رانندگی است چون باز ممکن است یک ماشین دیگر به تو بزند یا توی جوی آب بیفتی! تا زندهای مسئله حساس است، حتی اگر چرت میزنی باید تو را بیدار کنند.
این اخوی ما رانندگی میکرد توی مسیر، بعد خسته میشد چشمهایش را میبست بعد خانمش که کنار او مینشست او میترسید مراقب بود و میفهمید که این وسطهایش چرت میزند میگفت که من تمرین کرده بودم این چشمم را باز نگه دارم آن یکی را ببندم. بعد میگفت یک بار واقعاً خوابم برده بود، بعد ایشان میگفت خانمم محکم زد و گفت داری چه کار میکنی؟ من از خواب پریدم دیدم ماشین دارد منحرف میشود و واقعاً لحظه حساس کنونی بود! بعد میگفت برگشتم گفتم آدم خواب را اینطوری بیدار میکنند؟!
«أَنَّ الدُّنْیَا دَارُ بَلِیَّةٍ» کل این دنیا تا وقتی که در این عالم هستید اینجا آزمایشگاه است و مدام پروژههای گرفتاری پشت گرفتاری پیش میآید که در این گرفتاری میخواهی چه کار کنی؟ انسانیتت را و ایمانت را حفظ میکنی یا نه؟ رابطهات با خدا قطع میشود یا وصل میماند؟ حقالناس و حقالله را رعایت میکنی یا نه؟ کلش همین است. بعد فرمودند: «لَمْ یَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِیهَا قَطُّ سَاعَةً» خیلی جمله قشنگی است. این عبارت حضرت امی(ع) دقیقاً یعنی این: هر لحظه، لحظه حساس کنونی است «لَمْ یَفْرُغْ صَاحِبُهَا» یعنی فارغ نمیشود نمیآساید، نباید بخوابد و چرت بزند کسی «قَطُّ» یعنی هرگز «سَاعَةً»، ساعة یعنی لحظه، یک لحظه نباید گیج شوی «إِلَّا کَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَیْهِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ» هر لحظه که حواست پرت شود و خودت را ول کنی و وا بدهی، تویی و حسرت قیامت. از این عالم میروید بعد میفهمید چه چیزهایی را از دست دادید. اینجا که تجربه نکردی ما داریم هی به تو میگوییم، خدا دارد به تو میگوید، رسولان الهی و اولیای خدا دارند هی به ما میگویند شما دوباره به این دنیا برنمیگردید یک بار فرصت زندگی دارید ما داریم به شما میگوییم که بعد چه خبر است الآن چه خبر است، هر لحظهتان لحظات حساس کنونی است. «لَمْ یَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِیهَا قَطُّ سَاعَةً» حتی برای یک لحظه وا ندهید نگویید ولش کن. «إِلَّا کَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَیْهِ حَسْرَةً یَوْمَ الْقِیَامَةِ» مگر این که سبب افسوس خوردنهای شما در قیامت خواهد بود که چرا آن یک ساعت و یک لحظه را میتوانستم به چهار نفر خدمت کنم مشکلات پنج نفر را حل کنم، دوتا عمل صالح انجام بدهم، چرا انجام ندادم؟ من اگر میدانستم یک عمل صالح در دنیا در آخرت چه آثار عظیمی دارد، یک مرتبه حسابهای میلیاردی بالا و پایین میشود، اگر این را میدانستم آن لحظه نمیخوابیدم آن لحظه را عبث نمیگذراندم کاش بیشتر عمل کرده بود. یک تشبیهی میکنند تازه این تشبیه خیلی ناقص است، میگویند شما در دنیا مثل کسی هستید در تاریکی، توی یک غاری هستید یک چیزهایی زیر پایتان ریخته به شما هم میگویند اینها چیزهای ارزشمندی است، میگویید برو بابا خیلی خوب بیا یک مشت برداشتیم! بعد میآیید توی روشنایی میبینید هر کدامش یک الماس است به اندازه نصف دنیا میارزد، بعد حسرت میخورید که ما 5 دقیقه آنجا وقت داشتم، 4 دقیقه و 50 ثانیهاش را خوابیده بودم، دراز کشیده بودم، 10 ثانیه اینها را جمع کردم، اگر کل آن 5 دقیقه را اینها را جمع کرده بودم الآن چی داشتم! قرآن میفرماید یکی از اسمهای قیامت «یوم الحسرت» است یعنی روز حسرت، روز دریغ خوردن، روزی که خودتان انگشت خودتان را میگزید توی سر خودتان میزنید که ما چرا این فرصت طلایی را از دست دادیم؟ میتوانستم این همه فداکاری کنم، عمل صالح کنم، چطوری من وقت گذرانی میکردم؟ من وقت زیادی داشتم! اوقات فراغت داشتم! فکر میکردم اوقات فراغت دارم میگفتم با وقتهایم چه کار کنم؟ خودم را سرگرم میکردم! حضرت امیر(ع) میگویند بعداً حسرت قیامت خواهید خورد که چرا برای خدا به مردم خدمت نکردید؟ چرا در مسیر توحید و عدالت تلاش نکردید. «وَ أَنَّهُ لَنْ یُغْنِیَکَ عَنِ الْحَقِّ شَیْ ءٌ أَبَداً» و بدانید هرگز و هرگز، هیچ چیز نمیتواند جای حق را، جای عقیده حق، جای عمل صالح را در زندگی شما بگیرد. این خلأ را هیچ چیز پر نخواهد کرد. فرمود اگر با دست خالی از این دنیا بروید تا ابد در خلأ هستید. دیدید قرآن میفرماید هرکس در این عالم کور است در عالم بعد هم کور است! این مراد، کوری این چشم نیست، کوری روح و عقل و کوری قلب است. فرمود اگر در این عالم بیدار شدید بعداً هم بیدارید. اینجا اگر خوابیدید و کور ماندید نابینا، در عالم بعد تا ابد نابینا هستید. بقیه میبینند لذت میبرند شما نمیبینید. اینجا مهم نیست چیزهایی که شما میبینید نابینا نبیند چیز زیادی را از دست نداده، جبران هم میشود. ولی فرمود اگر در آن دنیا نابینا باشید همه چیز را از دست میدهید، جمال حق را از دست میدهید. بعد فرمود «وَ مِنَ الْحَقِّ عَلَیْکَ حِفْظُ نَفْسِکَ» یکی از مهمترین حقوقی که علیه توست، تکلیف توست، بالاترین حقالناس حق النفس است، حق خودت بر خودت هست، به فکر خودت باش «وَ الِاحْتِسَابُ عَلَى الرَّعِیَّةِ بِجُهْدِکَ» حضرت امیر(ع) دارد اینها را به مسئولین حکومتیاش میگوید، به مسئولین نظامی، امنیتی و حکومتیاش دارد اینها را میفرماید، میفرماید از لحظههایتان برای خدمت به مردم استفاده کن، برو مشکلات مردم را حل کن ولی برای خدا بدون توقع، دنبال هیچ چیز جز خدا نباش، ولی به خلق خدمت کن. از هر چیزی که میدانی ناروا و بد است اجتناب کن، نگو ولش کن، وا نده، با تمام وجود از خودت مایهگذاری کن. و فقط به امید خدا و پاداش الهی باش، و بدان اینجا جای راحتی و عیش نیست، اینجا سرای گرفتاری است. اینجا کوه است باید از این ارتفاع دائم بالا بروی و سر هر گردنه مراقب باشی سقوط نکنی، هر لحظه، لحظه حساس کنونی است. اینجا سرای گرفتاری و آزمایش است. کسی ساعتی در اینجا به معنای واقعی راحت نیست. در دنیا هیچ کس، حتی یک ساعت، راحت مطلق نیست، همان لحظهای که خیلی خوشخوشانتان میشود همان لحظه هنوز نگران زحمات قبل و زحمات بعدش هستی و صدتا چیز دیگر که همان لحظه است! اصلاً در دنیا شادی خالص نیست. شادی خالص در بهشت است. همه راحتیها با ناراحتیها مخلوط است، پشت سر هر راحتی یک ناراحتی است، جلوی روی هر راحتی یک ناراحتی دیگر است! همزمان با هر راحتی ناراحتی است. حضرت امیر(ع) فرمودند یک وقت با خودت نگویی آقا کار ما تمام شد یک کیف درست و حسابی هم ما نکردیم، لااقل برویم حالش را ببریم! مخصوصاً اینهایی که در حکومت هستند وسوسه میشوند مخصوصاً کسانی که فعالیتهای صالح خوبی قبلاً کردند ولی ظرفیت آن را نداشته باشند بعد یک مرتبه به خودش بگوید وایستا ببینم آن زمانی که من میرفتم جبهه، و اینهایی که نمیآمدند کدام گوری بودند؟ این فداکاریهایی که من کردم حالا دارم درد میکشم، مشکل دارم. بعد من داشتم فلانجا در انقلاب زندان بودم، در جنگ فلان بودم، فلانجا داشتم در مسئولیت آمده بودم داشتم به مردم خدمت میکردم، اصلاً مگر این مردم لیاقت خدمت ما را دارند؟! آنها باید به من خدمت کنند برای چی من به آنها خدمت کردم؟ عجب کلاهی سرمان رفت. حالا باید جبران کنم! ما داشتیم آدمهایی که 5 سال در جبهه بود البته اکثراً دوستان ما که در جبهه بودند هنوز هم هستند، 90 درصدشان واقعاً به لطف خدا همانطور پاک هستند حالا همانجور هم نه، ولی در مسیر حق هستند. ولی ما 10 درصدی داشتیم و دیدیم که واقعاً باید شهید میشدند نشدند، کاش میشدند، بعدش جنگ و انقلاب، یک مرتبه خودش گفت ای بابا، آنها که همدوره ما بودند توی دانشگاه، یا فلان جا، همه به یک جایی رسیدند، ازدواج کردند، خانه دارند، شغل دارند، دوتا ماشین دارند، چهارتا خانه و امکانات دارند پس ما چی؟ بعد یادمان میرود که حرفهای امیرالمؤمنین(ع) را گوش کنیم اینها بود، اصلاًهدف چیز دیگری بود. بعد یک مرتبه جزو آنهایی میشود که میگوید آقا دیگر ولش کن! دیگر لحظات حساس کنونی بس است! حالا این لحظات حساس کنونی برای بقیه باشد! ما از این لحظات غیر حساس دوست داریم! یک کم هم ما حال آن را ببریم، از بیتالمالی، جایی! حضرت امیر(ع) میفرماید مراقب باش بالاترین امانتی که دست توست خودت هستی، روحت، وجدانت، روح پاک انسانیت توست، مراقب انسانیت خود باش. مراقب خودت باش. «وَ مِنَ الْحَقِّ عَلَیْکَ حِفْظُ نَفْسِکَ» این حق بزرگی که به گردن توست در رأس همه حقالناسها حقالنفس و حق خودت هست، خودت را پاک نگه دار. چند سال دیگر بیشتر نمانده، تا اینجا صبر کردی، بقیهاش را هم صبر کن، ضرر نمیکنی. «وَ الِاحْتِسَابُ عَلَى الرَّعِیَّةِ بِجُهْدِکَ» خیلی این جملههای امیرالمؤمنین(ع) قشنگ است. فرمودند هیچ چیز تو را از رعایت حق بینیاز نمیکند. و یکی از حقوقی که رعایت آن در تمام شرایط بر تو واجب است خویشتنداری است. در هر موقعیتی گیر میکنی مراقب باش که پاک بمانی، انسانیت خود را حفظ کنی و رابطهات را با خداوند حفظ کنی و فرمودند که کوشش خالصانه در راهاندازی کار مردم، در ادارهای، مسئولی، مدیر یک جایی هستی حضرت امیر(ع) فرمود میخواهی اهل بهشت باشی؟ مردم را راضی کن، مردم را شاد کن، مشکلات آنها را حل کن، مخصوصاً آنهایی که فقیرند، ظاهراً حقیرند، هیچ چیز بلد نیستند. دیدید بعضی ادارهها طرف از پشت کوه با خانوادهاش مریض کول میکند با سه تا بچه آمده، من دیدم جلوی یک ادارهای، بعد نه پول دارد، نه میتواند برود مسافرخانه، نه غذایی، نه چیزی، نان خشک، یک مقدار هم گدایی، 5 روز توی خیابان آنجا نشستند، پشت آن در، که یک کسی چیزی... در حالی که شاید مشکل آنها در آن اداره نباشد یک نفر او را راهنمایی نمیکند میگوید آقا برو اینجا به ما مربوط نیست! برو بیرون. برون بیرون چیه؟ کجا برود بیرون؟ تو از اتاقت بیرون بیا و برو مشکل او را حل کن.
روایت داریم امام حسن(ع) به مسجدالحرام اعتکاف رفته بودند. یک مرتبه یک کسی دوان دوان میآید کفشهایش زیر بغلش میآید توی حرم، این طرف و آن طرف میگفت حسنبنعلی کجاست؟ حسن پسر فاطمه کجاست؟ گفتند امام حسن آنجا مشغول هستند دارند برای اعتکاف آماده میشوند یا اعتکاف کردند شروع شده، در روایت که میگوید ایشان معتکف بودند. فرمودند چه شده؟ گفت آقا من بدهکارم، ورشکست شدم و پلیس دنبال من است، مخفی هستم، چند وقت است قایم شدم، بدهکارم و نیروهای انتظامی همه جا دنبال من هستند، دیگر جایی را ندارم مخفی شوم آمدم اینجا مسجدالحرام، گفتند شما اینجا هستید آدم پناه به خدا آوردم و به سبب خیر، این که خدا سبب اصلی است و شما تنها کسی هستید که به او امید دارم. فرمودند چقدر بدهکار هستی؟ گفت اینقدر. آن کسی که با امام حسن(ع) بوده، یک مرتبه دیدم امام(ع) کفشهایشان را زیر بغلشان زدند از مسجدالحرام بیرون آمدند، گفتم آقا مثل این که یادتان رفت، آمده بودید اعتکاف، فرمودند نه یادم نرفت، یک چیز دیگری یادم آمد که جدم رسولالله(ص) فرمودند که اگر کسی با یک انسان گرفتار مواجه شود و نصیحت نفرماید بلکه از جایش بلند شود و راه بیفتد با او برود تا مشکل او را حل کند، پاداش 100 هزار، 90 هزار اعتکاف و حج و روزه به او بدهند. من برای خدا اعتکاف آمدم، حالا برای خدا باید بروم مشکل این را حل کنم. با او راه افتاد رفت.
هشتگهای موضوعی